شوق پابوسی تو را دارم ...

شوق پابوسی تو را دارم ...

... تو که از حال من خبر داری
شوق پابوسی تو را دارم ...

شوق پابوسی تو را دارم ...

... تو که از حال من خبر داری

آقا جان! تو را به حضرت معصومه...

یا حبیب

تازه دو روزه که از پابوسی امام رئوف برگشتم؛ ولی دلم خیلی تنگ صحن و سراش شده... آه که چقدر زود گذشت... آه که...

میگن آدم تا نرفته یه درد داره، اما اگه رفت و هوایی شد و برگشت هزار درد...

آقا جان! حاجت دلامون رو که خوب می دونین. تو را به حضرت معصومه (سلام الله علیها)...

یادش بخیر روبروی پنجره فولاد و هوای سرد مشهد و نوای گرم حاج محسن:

سرآمد عاقبت این قصه ی دوری و هجران و پریشانی

به پرواز آمده مرغ دلم در آسمان فیض رحمانی

هوای آسمان ابری و دل ها ابری و چشمان بارانی

که خیره مانده بر گلدسته ها و گنبد زرین و نورانی

سلام آورده ام آقا، سلامی از سوی دلهای طوفانی

سلامی محضر فرمانروای ملک سلطانی

به همره کوله باری حاجت آوردم، اگرچه حاجتم را خوب می دانی

ببین آقا گنهکارم، ببین آشفته و زارم، دلی آلوده و بیمار آوردم که بر دردم تو درمانی

اجازه هست آقا جان که مهمان شما باشم؟

ز راه دور، جانی خسته آوردم که بر خوان رضا باشم

قبولم کن رئوف آل احمد، ای گل زهرا

*******

تو که بر جمله ی خوبان عالم سروری آقا

تو که بر انبیا و اوصیا تاج سری آقا

تو که چون مادرت سرچشمه فیض زلال کوثری آقا

تو که با آستان بی بدیلت بر تمام آسمان ها زیوری آقا

تویی که سفره دار روضه های پادشاه بی سری آقا

دل بشکسته آوردم، بگو آیا که از من می خری آقا؟

و این دل خستگان را دسته جمعی کربلایی می بری آقا؟

تو می دانی که بی تابم، دلم شوق حریم کربلا دارد

و با دستان خالی چشم حاجت را به دستان شما دارد

تو امضا کن برات کربلایم را گل زهرا


پی نوشت:

شب شهادت کریمه اهل بیت، عشق امام رضا، خانم حضرت معصومه (سلام الله علیها) ست. تسلای دل داغدار امام رضا(علیه السلام) صلوات.

دلتنگی ...

یا مجیب

این روزها همه دلتنگ اند... کربلا، جمکران، ظهور، شب اول محرم، شب های آخر صفر، سال گذشته و و و ...

من اما... دلم هوای امام رضا کرده...

یادش بخیر :

بر در باب الجوادم / آستان پاک درگاهت / همان درگاه زیبایی که در شیرینی رؤیای خود دیدم / همان رؤیا که دیدم شد در عرش حرم باز و / کبوتر گرد گنبد مست پرواز و / همه گرم مناجات و نماز و / سجده و راز و نیاز و  زمزمه با یار / 

بر در باب الجوادم / روبرویم گنبد زیبای گوهر شاد / دلم دارد هوای پنجره فولاد / تا گردد دخیل آن مشبک که مرامش از قدیم این بوده که دلهای زخمی را شفا می داد / برات کربلا می داد / آه ... گفتم کربلا... می سوزد این نوکر به شوق لحظه ی دیدار/

بر در باب الجوادم / از اینجا قسمتی از گنبدت پیداست / گنبد زرین زیبایی که طوفش آرزوی قلب های عاشق و شیداست / و بر آن پرچم زیبای سبز هاشمی برپاست / خودمانی بگویم گنبدت در این جهان بی تاست  / همه گویند اینجا درگه آقای خوبی هاست / اما خاک بر رویم ... که تنها خاک... بارگاه و گنبد و صحن و ضریح مادرت زهراست / تازه آن هم مخفی و مجهول و ناپیداست / فدای قبر مخفی تو ای قربانی مسمار/

بر در باب الجوادم / با دلی پر از تلاطم همچو طوفان / با نگاهی تر ز باران / در حریم حضرت سلطان / زیارت نامه در دستم / و میخوانم به اذن مادرش محبوبه ی دادار /


پی نوشت :

دلخوشی هامان چه زود تمام شدند... محرم، صفر، جمعه...

امید غریبان تنها کجایی؟!


اشک ، عشق ، انتظار ...

بسم الله الرحمن الرحیم
پرده اول / همراه کاروان ، شام ولادت حضرت رحمه للعالمین ...
هوا ابری بود، مثل حال و هوای دل بچه ها. بارون نم نم می بارید و کف صحن رو تر کرده بود... کاروان، زیر نم نم بارون، تو ورودی باب الجواد، رو به حرم ایستاد. روبروی ما، از پشت گنبد فیروزه ای گوهرشاد، قسمتی از گنبد زرد و طلایی آقا امام رضا دیده می شد . نمی دونم چی شد که یهو بغض همه ترکید... نگاه ها به گنبد طلا دوخته شد ... حالا دیگه چشمای بچه ها هم بارونی شده بود... اشک بود و عشق بود و انتظار...
صدای حاج محسن بلند شد. انگار یاد چیزی افتاده بود. شاید شکوه حرم امام رئوف ، اون رو یاد خاطرات مدینه انداخته بود : « بچه ها! تا می تونین اینجا بلند بلند گریه کنین. آخه کنار بقیع نمیشه راحت گریه کرد. » بنا نبود شام عیدی روضه خونده بشه. اما انگار ... دلها هوای مادر رو کرده بود. حرف مدینه بود و بقیع و مادر ... « خانم ها! اگه میخواین برای مادر پهلو شکسته تون گریه کنین، جاش اینجاست. خانم ها رو تو بقیع راه نمیدن. » روزی شام عیدی ما، شده بود حس و حال شبهای فاطمیه هیئت. یه چیزی تو مایه اون لحظه هایی که نمایشگاه و نشریات و برنامه های هیئت رو تقدیم امام رضا می کردیم. چقدر شیرین بود ....  لحن صدا عوض شد : « بر در باب الجوادم / آستان پاک درگاهت / همان درگاه زیبایی که ... » و می خوند و ما می باریدیم و اشک بود و عشق بود و انتظار ...
... شعر رسید به اونجا که : « ولی مادر ، هنوز این نوکر خسته هوای کربلا دارد / دوباره دست حاجت رو به درگاه شما دارد / مگر فرزند غیر از دامن مادر کجا دارد؟! » ... و زیر نم نم بارون ، ورودی باب الجواد ، روبروی گنبد طلا ، کاروان با چشمهای بارونی اذن دخول می خوند ....

پرده دوم / روبروی تصویر ضریح ...
روبروی تصویر ضریح ... ضریح شش گوشه ... و باز هم اشک  و عشق و انتظار ... انتظار حرم ، انتظار حسین ...  


شوق پابوسی تو را داریم ، حسرت آن ضریح شش گوشه
گوشه چشمی ، عنایتی ، لطفی ، تو که از حال ما خبر داری*  


یا حسین   

 

* شعر از آقای سید محمد جواد شرافت

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت :

انشاءالله پرده سوم / روبروی ضریح شش گوشه ...